اولين اشارات و كلمات
سلام
امشب خيلي دلم برا بابام تنگ شده بود تو اتاق بابام بودم كه مامانم گفت بابا كو ؟ و من چون خيلي بابامو دوست دارم با روروك رفتم به طرف بابام كه طبق معمول پشت كامپيوتر نشسته بود و نمي دونم چيكار مي كرد پيش بابام كه رسيدم گفتم بابابابابا . تو اين لحظه بود كه بابام ندونست چطور جوابمو بده بلندم كرد و بوسيد و بغلم كرد و بعد از كلي بازي بازي با من خواست تلافي كنه ازم پرسيد مامان كو - اصلاً نمي دونم چرا تمام بزرگترها مي خوان بگن كه ما بچه ها چيزي بلد نيستيم - منم كه مي خواستم خودمو نشون بدم اول يه نگاهي به مامانم كردم و بعد با روروك به طرف مامانم رفتم و حين رفتن گفتم ماماماما اينجا بود كه ديگه دوباره بوسه باران شدم خلاصه خيلي كيف كردم حالا براي اينكه جلب توجه كنم پيش هر كدوم كه مي رم بابابابابا ، ماماماماما ميگم و تمام كارام رو را ميندازم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی