عسلعسل، تا این لحظه: 14 سال و 2 روز سن داره

بهترين هديه خدا به مامان و بابا

تب كردن مبينا

1390/5/8 13:10
623 بازدید
اشتراک گذاری

اوايل شب بود كه رفتيم بخوابيم

نصفه هاي شب بود كه من كم كم ديدم تنم مثل آتيش داره مي سوزه كمي تحمل كردم بعد ديدم كه نمي شه در نتيجه با زاري كه كردم ماماني كه تخت من بغل دست اوناست بيدار شد و منو بغل كرد تا دوباره بخوابونه ولي هرچي خوابيدم چيزاي عجيب و غريبي ديدم و بيدار شدم كه ماماني متوجه شد من تب دارم و آوردن و پاشوره ام كردن و تا صبح كمي تونستم بخوابم ولي صبح اول صبح همراه بابايي رفتيم دكتر .

آقاي دكتر كه خيلي مهربون بود و با خندوندن من ، من رو معاينه كرد و بعداً گفت كه عامل ويروسي است و تا مي تونين مايعات مصرف كنين ، خلاصه بعد از اون اومديم خونه و تا دو روز ديگه خوب شدم و رفت پي كارش .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)