مبينا و پسردايي
سلااااااااااااااااااام
من ديروز صاحب يه پسر دايي ناز شدم .
ديروز صبح به ماماني خبر دادن كه پسردايي بنده متولد شد و ماماني هم فوراً خبر رو به بابايي داد و چون بابايي نمي تونست امروز راهي بشه قرار شد كه فردا بريم واسه ديدن پسردايي .
امروز تا بابايي از اداره برگرده به كمك هم وسايل و كادوها رو جمع كرديم و چيديم كنار در كه همين كه بابايي اومد ، راه بيوفتيم بريم .
خلاصه همين كه بابايي اومد يه كم ناهار خورديم و راه افتاديم . شب بود كه رسيديم به خونهي مادر بزرگ و بعد از اينكه ساك و وسايلمون رو از پشت ماشين خالي كرديم رفتيم خونه دايي .
واي چه پسر نازي ، اونقدر ملوس و ناز بود عين خودم هم خوش اخلاق بود و هي مي خنديد .
اين هم چند تا از عكساشه :
ببينيد چه شيطونه ! از الان ببينيد چه نگاهي ميكنه !؟
ببينيد چقدر خوشگل و نازه ؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی