مسافرت شمال
چند وقتی که بدجوری شمال خونمون کم شده بود و بدجوری هوای شمال رفتن به سرمون زده بود این بود که بابایی هماهنگی های لازم رو انجام داد تا ما چند روزی هم که تعطیل بود بتونیم بریم و از هوای پاک و طبیعت شمال لذت ببریم .
کنار دریا واقعاً جاتو خالی بود ولی از شانس ما هوا خیلی سرد ( خنک نه ها ) بود و همش با کاپشن و سوئیشرت و ... بایستی می بودیم و نتونستیم اونجوری که باید و شاید از دریا لذت ببریم ولی واقعاً صدای آب آرامش بخشه برای هر کسی در هر شرایطی واقعاً خوبه ای که یادش به خیر الان هم که دارم این مطالب رو می نویسم صدای موجهای آرام و یکنواخت آب تو گوشم دارن زنگ میزنن
دستامو ببینین , واقعتش اینه که بابا و مامانی هرکاری کردن نتونستن هیجان منو کنترل کنن و من خودمو زدم به آب و کمی با آب بازی کردم ولی بعد از تمام شدن هر کاری می کردم که شنهای کار ساحل از دستم ÷اک بشن نمی شد که نمی شد آخرش هم که اومدیم و کنار ماشین بابایی آب ریخت رو دستمون که شنها رو پاک کنیم .