اولين بيماري مبينا
سلام دوستان ديدين چي شد ، اونقدر ديشب پر خوري كردم ، شلوغ بازي در آوردم تا اينكه بالاخره مريض شدم !!!! البته عيبي نداره چون بابا مامانم خيلي لوس شده بودن و فكر مي كردن كه بچه بزرگ كردن به اين راحتي هاست . نه خير شب بيدار موندن ها داره اذيتها داره كه نگو و اما ... آقا چشمتون روز بد نبينه ، فرداي شب يلدا كه خيلي بهمون خوش گذشت ، بعد از ظهر روز اول ديماه نزديكياي عصر بود كه ديدم حالم به هم مي خوره ، كمي بي حال بودما ولي نمي دونستم چه خبره كه ساعت 20:00 (8 شب ) با عرض معذرت به اندازه يه پاتيل استفراغ كردم ، يه ربع بعد دوباره و با فشار زياد كه تقريباً به نيم متر مي رسيد خلاصه تا ساعت 11:00 شب كن پنج بار حالم به هم خورد ديگه داشتم ا...
نویسنده :
بابايي - ماماني - بعدها هم خودم
10:15