دومين و سومين روز بيماري
صبح كه شد تقريباً تا ظهر حالم خوب بود ولي از بعد از ظهر دوباره حالم خراب شد دوباره تمام كاراي ديروز اما امروز بعد از ظهر تكرار شد و دوباره آمپول زدن ولي سرم نزدن و پيستول آمپول رو هم از دستم در آوردن تا نيمه هاي شب يكي دوبار حالم خراب شد ولي ايندفعه ساعت 3:00 بامداد بود كه ديگه حالم رو به وخامت گذاشت و به همين دليل ساعت 3:30 به بيمارستان تخصصي و فوق تخصصي كودكان ( فرمان فرمايان قديم ) رفتيم ، اونجا تا ساعت 7:00 صبح تحت نظر در اورژانس بوديم ، جالبه كه اونجا نه حالم خراب شد ، نه گريه كردم ، نه استفراغ كردم و نه ... خلاصه ساعت 7:30 بود كه يه فوق تخصص كودكان اومد و منو معاينه كرد و برام چند قلم دارو نوشت و مرخص شده و به خونه اومديم . اما حال و روزم اصلاً خوب نبود شل و ول و بي حال بودم ، حوصله هيچ كاري رو نداشتم و آروم و بي حركت يه جا مونده بودم .
كم كم بعد از ظهر نزديكياي عصر بود كه داروها و ORS و ... كه تجويز كرده بودن و مامان و بابا هي بهم مي خوروندن كار خودشو كرد و من سرحال اومدم ، با سرحال شدن من بابا و مامان بال در آورده بودن ، اينجا بود كه من فهميدم چقدر منو دوست دارن .
خلاصه بعد از سه روز علافي حالم رو به راه شد .