عسلعسل، تا این لحظه: 14 سال و 2 روز سن داره

بهترين هديه خدا به مامان و بابا

مسافرت شمال

1390/3/4 11:38
302 بازدید
اشتراک گذاری

از اونجايي كه هم بابا و هم ماماني و از اونا بيشتر من ددري هستيم ( عاشق مسافرت ) بعد از اينكه از مسايل تولد من فارغ شديم ماجراي مسافرت به شمال شروع شد و تا بابايي بتونه يه جايي براي موندن رزرو كنه كمي طول كشيد تا اينكه يه هفته بعد از تولد من آماده شديم كه بريم شمال براي سه روز

روز اول تو راهمون بعد از اردبيل يه جاي خوشگلي بود كه بابايي ما رو برد اونجا براي ناهار كه خيلي خوشگل بود بهش مي گفتن جنگل فندقلو واقعاً زيبا بود ولي چون كمي دير رسيده بوديم جاي باحالي براي نشستن پيدا نمي كرديم تا اينكه به انتهاي جنگل رفتيم و اونجا يه جاي خيلي باحال تر از خود جنگل رو ديديم كه اين عكساشه

اول بابا و مامان ميترسيدن كه منو پياده كنن چون باد مي وزيد و مي ترسيدن كه من سرما بخورم

ولي بعد از كمي كه من عرق بدنم خشك شد منم پياده شدم و اين عكسا رو بابام ازم گرفت

 

 

بعد از كلي گشت و گذار تو محيط و منطقه سرسبز اونجا دوباره برگشتيم تو جنگل و بساط ناهار رو برپا كرديم خيلي باد شديدي مي وزيد كه تواون گرما و شرجي هوا كاپشن به تن من كردن و تو ماشين موندم تا اثاثيه رو فوراً جمع و جور كردن و دوباره براه افتاديم .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)